از طرف دانشجو 2
سلام بچه ها
2- تا حالا حس کردین که توی انجام دادن کارهاتون (کارای فرهنگی- اختراعات- نظرات کارشناسانه- ... - حتی انجام صادقانه خدمت به نظام...) بعضی رفتارها و کارها حسابی ذهنتون رو درگیر و شاید از ادامه همراهی با بعضی مجموعه ها منصرف می شید و بعضی مواقع کارهاتون رو نیمه تموم رها می کنید؟
بعضی از حس ها خطرناک هستن بعضی از حس هایی که توش ناامیدی هست رو شیطان دوست داره
اگه یه نگاه به رهبرمون بندازیم با این همه توطئه و دسیسه چه در داخل و چه در خارج از کشور می بینیم خیلی محکم ایستاده، بابایی حواسش به حفظ این انقلاب و رسوندنش به دست صاحب اصلیش هست، باید گفت که یه وقت کم نیاریم
آدم خوبه مثل صیاد شیرازی باشه که از طرف بنی صدر عزل شد و از از طرف امام منصوب شد ... صیاد ها امروز زیاد هستند...
# مطمئنم آنچه که آیندهی این کشور را، بلکه آیندهی اسلام و امت اسلامی را تأمین میکند، همین روحیهی جوشندهی پژوهندهی طلبگارِ پراحساس و پرعاطفهای است که انسان در مجموعهی نسل جوان دانشجوی کشورمان مشاهده میکند. یعنی شما ولو حالا ممکن است یک مطلبی را به طور قاطع معتقد نباشید، یا عمیقاً برای او استدلال نداشته باشید، اما مجموعهی حرکت دانشجوهای مسلمان و مؤمن - با اختلاف نامها - در کل کشورمان یک نویدی برای آیندهی این کشور و آیندهی این نظام و آیندهی امت اسلامی است. خوب چیزهائی را مورد توجه قرار میدهید؛ خوب نکاتی را رویش تکیه میکنید؛ بر روی نکات درستی پیگیری و پافشاری میکنید؛ این نقاط مثبتی است که بحمداللَّه وجود دارد.
# شما جوانانی که گفتیم افسران جوان مقابلهی با جنگ نرم هستید،
از من نپرسید که نقش ما دانشجویان در تخریب مسجد ضرار کنونی چیست؛ خوب،
خودتان بگردید نقش را پیدا کنید. یا مقابلهی با نفاق جدید، یا
تعریف عدالت. من اینجا بیایم بنشینم یک بحث فلسفی بکنم، عدالت چند شعبه
دارد، چه جوری است. حالا بامزه این است که ایشان میگویند توی یک جمله بیان
کنید. معروف است یک نفری زمان شیخ انصاری پسرش را آورده بود نجف. دید
طلبهها درس میخوانند و ملا میشوند و شیخ انصاری هم خوب، شخص
بزرگی بود؛ هوس کرد پسرش را طلبه کند. آمد به پیش شیخ انصاری، گفت شیخنا!
این نوجوان را من آوردهام و خواهش میکنم تا فردا که میخواهیم
راه بیفتیم برویم، شما او را فقیه کنید!
# عزیزان من! شرط اصلی فعالیت درست شما در این جبههی جنگ نرم،
یکیاش نگاه خوشبینانه و امیدوارانه است. نگاهتان خوشبینانه باشد. ببینید،
من در مورد بعضیتان به جای پدربزرگ شما هستم. من نگاهم به آینده، خوشبینانه
است؛ نه از روی توهم، بلکه از روی بصیرت. شما جوانید - مرکز خوشبینی -
مواظب باشید نگاهتان به آینده، نگاه بدبینانه نباشد؛ نگاه امیدوارانه باشد،
نه نگاه نومیدانه. اگر نگاه نومیدانه شد، نگاه بدبینانه شد، نگاه «چه
فایدهای دارد» شد، به دنبالش بیعملی، به دنبالش بیتحرکی، به
دنبالش انزواء است؛ مطلقاً دیگر حرکتی وجود نخواهد داشت؛ همانی است که دشمن
میخواهد.
شرط دیگر این است که در قضایا افراط وجود نداشته باشد. طبیعت جوان، طبیعت
تحرک و تندی است. این دورهی زندگی شما را ما هم
گذراندهایم؛ آن هم در دورانهای انقلاب و اوائل مبارزات و اینها
بوده. تندی را میدانم چیست. خیلی هم به ما نصیحت میکردند که آقا تندی
نکنید، ما میگفتیم که نمیفهمند چقدر لازم است تندی کردن. میدانم تصور شما
چیست، اما حالا از ما بشنوید دیگر. مراقب باشید تندروی، انسان را پیش
نمیبرد. با فکر، تصمیم بگیرید. البته جوانِ امروز از جوان
دورهی ما فکورتر است؛ این را به شما عرض بکنم. شما امروز
جوانهائی هستید که تجربهتان، اطلاعتان، آگاهیهایتان از آن
دورهی جوانی ما - از پنجاه سال پیش از این - خیلی بیشتر است؛
قابل مقایسه نیست با جوان امروز. بنابراین توقع اینکه شماها مدبرانه و
فکورانه فکر کنید و بدون تندروی، بدون افراط و تفریط توی قضایا، رفتار
کنید، توقع زیادی نیست.
- ۹۵/۰۱/۲۵